loading...
هک وامنیت
maryam بازدید : 45 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (0)
فرزند عزیزم : آن زمان که مرا پیر و ازکار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباس...هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه م یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.... زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو.. روزی خود میفهمی از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانمفرزند دلبندم،دوستت دارم
mr.devil بازدید : 52 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (1)

پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

 و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

 بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

 همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

 حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

 همه شب;

 پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

 رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

 که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

 و در مجادله ناکوک دل و عشق،

 کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

 تو میدانستی;

 رویای شیرینم، یخیست

 "هایش" کردی

 چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...

تعداد صفحات : 10

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    به نظرتون توسایت چه چیزی بیشترباشه بهترهستش
    آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 58
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 191
  • بازدید ماه : 334
  • بازدید سال : 1,172
  • بازدید کلی : 9,856
  • کدهای اختصاصی