بعضـــی ها را هـــر چقـــدر هم کــــه بخواهـی تمام نمی شوند ..
سکـــــوتشان خالــــی می کنــــــد دل آدم را .. و عطر بوســــه هایشــــان مســــت می کنــــد آدم را ..
این بعضـــــی ها .. یعنـــــی تـــ♥ـــو عشـــــــقم ...
بعضـــی ها را هـــر چقـــدر هم کــــه بخواهـی تمام نمی شوند ..
سکـــــوتشان خالــــی می کنــــــد دل آدم را .. و عطر بوســــه هایشــــان مســــت می کنــــد آدم را ..
این بعضـــــی ها .. یعنـــــی تـــ♥ـــو عشـــــــقم ...
از ماورای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم
چه زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دلتنگی تو را بوئیدن
تو را می بینم و می جویم که همچون یک باران بهاری
بر دل پائیزی من می باری و سیراب
میکنی درختان دلم راکه بارور می شوند و شکوفه می دهنددر بهار دل
چه معصومانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن
به ذهنم هم نمی امد که روزی می شوی هم حس تنهایی های من
من و تو از تراوش یک چشمه ایم.... چشمه ای پر از قطرات ناب تنهایی
همان حس مشترک...
بـﮧ بعـضیـا بـایـב گـفـت בَז از /مـرבפنـگـﮯ/ نـزלּ
/سـלּگـیـنـﮧ/
سُــرفَت مـﮯگـیـره !!!
گاهـــﮯ...
حجم ِ בلتنگـﮯ ـهايَـ م
آنقدر زيــآد مـﮯ شـوב
ڪــﮧ دنيــا با تمامـ ِ وسعتش برايَــ م تنگ مـﮯشوב
בلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش ِ روزگارش
بـﮧ مَــ טּ ڪـﮧ رسيـב از حرڪـت ايستاב
دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ בلتنگـﮯـهايَـ م رـآ نديـב
دلتنگ ِ خوבمـ
خوבے ڪـﮧ مدتهاست گم ڪـرבه امـ ...
دلــتـــنـــگــی پـــــیـــچـــیــده نــــیـــســـتـــــ . . . !
یـــــکــــ دل . . . ! یـــــکـــ آســـمــــان
یـــــکــــ بــــغـــض
و آرزو هــــای تــــــرکـــــ خـــــورده
بـــــه هــــمــــیــــن ســادگــــی
بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ
روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛
بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد
برآی نِگآه کَردَنمـــ
כֿـَندیدنمـــ
اَذیتـــ کردَنمــــ
برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی
روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود
می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد"
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ...
از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ... از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ... از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ... از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ... هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم .... نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم . نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت . محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم.... میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی.... یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتیهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم....
قرار داشتیم به قرب الهی برسیم نه به دختر پسرای تو خیابون و دانشگاه و سایت
قرار بود جانشین خدا "خلیفه الله" باشیم نه جانشین شیطان
قرار بود برای خدا عبادت کنیم نه برای شیطان تبلیغ!
مراقب باش خوبی تو طناب شیطان نشه و به گردن کسی نیوفته!
قرار بود سیرت زیبا داشته باشیم نه به دنبال صورت زیبا باشیم!
به خودمون بیایم!
کسی از آسمون نمیاد مارو بگیره و بذاره توی صراط مستقیم..
خودمون باید رو به خدا حرکت کنیم!
پس رو به راه باش نه رو به بیراه...!
موجودی است بسیار جانور ! و جانورتر از وی ، خود وی می باشد...
معمولاً یا موتور دارد یا ماشین ...
که اگر ماشین دار باشد ماشین ، مال بابایش می باشد ! این را خودش نمی گوید ، بلکه خودمان می دانیم...
این جاندار به جان مامانش دوست دخترش را فقط برای خود خودش می خواهد نه برای چیزهای دیگر .
برای جلب توجه این نوع از موجودات زنده ، فقط کافی است صورت خود را مانند دفتر نقاشی کنید ، چون این رده
از جانداران مغزشان در جمجمه شان نیست که !بلکه در کاسه چشمشان است و شما هر چه میخواهید
باشید فقط خوشگل باشید تا چشمشان از حدقه در بیاید و بیفتد جلوی پایشان !
این رده از جانداران تبحر خاص و بی نظیری در خالی بندی دارند که : آره من دیروز شیش تا بچه ی کوچیک رو از توی یه آپارتمان آتیش گرفته نجات دادم و به همین خاطر دستم سوخت (بابا مرد عنکبوتی !)
نگو طرف دیروز داشته با اون یکی دوست دخترش کباب می خورده دستش چسبیده به سیخ کباب و سوخته
و یه نابینا رو هم تو اتوبان هل دادم اون ور تا ماشین نزنه بهش و ماشین زد به خودم نزدیک بود به خاطر این فداکاری ضربه مغزی بشم (نگو یارو موتورش تو دنده بوده ، گاز داده با کله خورده زمین)
اکثرا این موجودات درتنهای وحشی میشوند(حواستون جمع باشه)...
همیشه پشت خطشان میافتیم ولی میگویند باابجی حرف میزدم(خیلی خالی بندن)...
وقتی خطشان مشغول نیست مطمئن باشید خط های دیگری دارند(بابا پولدار)...
این موجودات بوی از وفا وعشق نبردن وفقط لاف میزنند(همشون همینن)...
هروز بایک دختر دور میخورند(باید ادبشون کرد)...
درنامردی وناروزدن لنگه ندارند عقل به کله نداشته واز روی نادانی تصمیم میگیرند
میدونم فـرقی نداره واســت عــاشق بودن من
امروز یک مرده شور را دیدم...
آنچنان زیبا میشست که لکه ای هم باقی نمیماند...
اما نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید!!!
و مدام گریه میکند و مادرم نیز نفرینش!!!
او که مرد خوبی است من دوستش دارم...
فقط کاش ناخن هایش را می گرفت...
تمام "بدنم" را زخم کرد...
زندگی یعنی همین امروز همین حالا
یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا
زندگی یعنی نگاه تو
کوک کردن قلبم با صدای تو
دل دادن به آهنگ دل پاکت
سرور و عشق در فضایی ساکت
زندگی یعنی همین دم
که از دلتنگم
می دانی
از این حسم عشق را می خوانی
زندگی یعنی داشتن قلب پرستو
در این وادی پست و ناهنجار تو در تو
می گفت با غرور
این چشمها که ریخته در چشم های تو
گردنگاه را
این چشمها که سوخته در این شکیب تلخ
رنج سیاه را
این چشمها که روزنه آفتاب را
بگشوده در برابر شام سیاه تو
خون ثواب را
کرده روانه در رگ روح تباه تو
این چشمها که رنگ نهاده به قعر رنگ
این چشمها که شور نشانده به ژرف شوق
این چشمها که نغمه نهاده بنای چنگ
از برگ های سبز که در آبها دوند
از قطره های آب که از صخره ها چکند
از بوسه ها که در ته لب ها فرو روند
از رنگ
از سرود
از بود از نبود
از هر چه بود و هست
از هر چه هست و نیست
زیباترند ، نیست ؟
من در جواب او
بستم به پای خسته ی لب ، دست خنده را
برداشتم نگاه ز چشم پر آتشش
گفتم
دریغ و درد
کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد
کوبم به روی بی بی چشم سیاه تو
تک خال شعر مرا
گویم ‚ کدام یک ؟
این چشمهای تو
این شعرهای من
حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه .. ببـوسیـدش !
حتی اگه گرسنه اس و با شما مثل ِ آشپـز ِ دربـارش برخـورد می کنه .. ببـوسیـدش !
حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه . ببـوسیـدش !
وقتی براتـون یه آهنگ ِ جدیـد میذاره و می گه : ” اینـو برای تـو آوردم ! ” .. وقتی تو چشـاش پـُر ِ خواستنه ..
حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. ببـوسیـدش !
حتی اگه شما رو با مادرش مقایسه می کنه .. ببـوسیـدش !
حتی اگه با حرص می خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اون محـکم بـازوهاش رو دورتـون حلقه می کنه و
وقتی ناغافلی لباسـی رو خریـده که هفته ی پیش ، پشت ِ ویتریـن دیدین و فقـط یه کلمه گفتین این چه
زندگی: من فرصتی مغتنم برای بودنم
تو اژدهایی مترصد بلعیدنمرگ: من آغازی به آرامش ابدیم
تو آغازی به آلام دنیوی
زندگی: من خالق یک لحظه شیرین عاشقانه ام
تو جابری که دریغ از این لحظه نداری
مرگ: تو تحمیل ناخواسته ی گریبانگیر بشریتی
من منتخب آنها برای رهایی از تو
زندگی: تو فاجعه انفصال عاشق و معشوقی
من فرصت دوباره باهم بودنشان
مرگ: تو بار سنگین اجباری برای زجر کشیدن
من جرثومه ای برای گریز از این وادی
زندگی: تو اشک مادر داغدیده ای
من اشک شوق دیدار فرزند مفقود الاثرمرگ: تو تولد کودک نامشروع دو بی خانمانی
من گریزی برای رهایی از این مخمصه
زندگی: من لبخند زیبای یک نو مادرم
تو خلوت تنهایی یک زوج عاشق
مرگ: من پایان ناله های یک پیرمرد زمینگیرم
تو اصراری زجرآلود به بودن او
زندگی: من مصور یک بوسه ی شیرین عاشقانه ام
تو قطره اشک یک عاشق در هجران معشوق
مرگ: تو چشم نظاره گر شکنجه های یک شکنجه گری
من تیر خلاصی از این عذاب
زندگی: من عفو یک پدر داغدیده ام
تو سنگسار یک زن به جرم عاشق بودن
مرگ: من خط بطلان به وجود پس از مرگ معشوقم
تو جزای جرم زندگی بدون اوزندگی: من نگاه نوازشگر یک پریزاده ام
تو خلوت سرد تنهایی
مرگ: من فرصت گرم انتقامم
تو انتظار بیهوده یک مادر ناباور
زندگی: من نقطه اوج عروج یک انسانم
تو نزول او به پست ترین جای ممکن !
مرگ: ............................... !!!گرچه از مرگ گریزی نیست و نباید حتی لحظه ای از اون غافل بشیم اما زندگی نیز، فرصتی است که
خداوند بما داده و بجاست که ازش کمال لذت رو ببریم و زندگی را آنطور که شایسته است زندگی کنیم.
تاحالاشده
به آخر خط برسی ؟! ...آخر خط که نه ...آخر خط تو ...چون این جاده حالا
...حالا ها ادامه داره ، جاده عشق رو میگم ...ولی تو دیگه نمی تونی جلو
بری ...آخه این راه رو نمیشه یکنفری رفت ... تو مدتهاست که میدونی تنهایی
ولی از راه رفتن نایستادی ... مدتهاست داری فریاد میزنی :"دوستت دارم
"...به امید اینکه همسفرت رو برگردونی ...ولی یه وقتی به یه جایی میرسی که
می بینی دیگه فرقی نمیکنه تو چقدر عاشق باشی ، یا تو چقدر دوست داشته
باشی... اون دیگه نیست ... یه وقت هست که می بینی رفتن دیگه فایده نداره ،
فریاد عشقت به جایی نمیرسه ...عشقت برای اون دیگه معنایی نداره ...می
بینی دیگه وقت اون رسیده که یه گوشه روی یکی از نیمکتهای کنار جاده بشینی
ومهر خاموشی روی لبات بذاری ... یه دنیا عشقت رو با همه دوست داشتن هات
بریزی توی خودت و دیگه صدات در نیاد ... بشینی یه گوشه و هیاهوی رفت و آمد
بقیه رو تماشا کنی ...اونایی که دو تا دو تا ، دست در دست هم میرن و تو
عالم خودشونن ... تو میدونی اونا چه عالمی دارن ... یا اونایی که ته امیدی
دارن ... یا اونایی که نا امید ، نا امیدن ... اونایی که رسیدن به جایی که
دیگه حاضر نیستن تنهایی شون رو با هیچی عوض کنن ... اونایی که دیگه برای
عشق هیچ تعریفی ندارن ... در این مدت ، توی این مسیر خیلی از این آدما
دیده بودی، خیلی ها رو دلداری داده بودی ... ولی حالا دنیا رو از دید اونا
میبینی ... همون دنیای زیبای همیشگی ... همون دنیای قشنگی که با همه
زیبایی هاش حالا داره بهت دهن کجی میکنه ... شاید هم این تویی که با این
همه ادعات برای عاشقی ، معنی عشق رو نمیفهمی ... ولی دیگه چه فرقی میکنه
عشق چه معنی میده ... تو دیگه رمقی برای رفتن و از عشق گفتن نداری ... عشق برای تو مفهومی نداره....
ما ""مـــرد"" هستیمــ!
دستــــانمانـــ از تو زِبرتر و پهنـــ تر استـــ !!!
صورتمانـــ تهـــ ریشیـــ دارد!!!
گاهیـــ دلگیراز بیـــ وفاییـــ ها ، اما دلمانـــ دریــــاستـــ!
جـــاىِـــ گریـــــهـــ كردنـــ بهـــ بالكنـــ میرویمـــ و سیـــــگار دود میــــكنیمـــ !!!
ما با همــــانـــ دستانـــ پهنـــ و زبرتو را نوازشـــ میكنیمـــ !!!
دریاییـــ
از گرفتاریـــ همـــ باشیمـــ ،ولیـــ .. با همانـــ صورتـــ ناصافـــ و
ناملایمـــ تو را میبوسیمـــ ونوازشتـــ میکنیمـــ .. تا تو آرامـــ شویـــ
!!!
آنقــــدر مارا نامــــرد ""نخوانـــــــــ""!!!
آنقدر پولـــ و ماشینـــ و ثـــــروتمانـــ را""نسنجـــ فقطـــ بهـــ ما
""دلتـــ را بدهـــ"" تا زمینـــ و زمانـــ را برایتـــ بدوزیمـــ
. . . ! ! !
سنگــــــدل ترین آدم روے زمین هم که باشے
یکــــ لحظـــه
یکــ آن
یاد کسے روے قفســـه سینـــه ت سنگینے میکنهــ
اونوقتـ به طــور کامـلا غریزے نفس عمیقے میکشے
تا سنکــــــوب نکنے
" کاملا غریزے
آن شب باران می بارید…
باران که می بارد به تو مشتاق تر می شوم…
و از همین شوق بی چتر آمدم… ولی آمدم…
و تو نمی دانی که جه بارانی بود، چون نیامدی…
و باران می بارید…
آن شب تب کردم و تو هیچ نکردی…و باران می بارید…
و بالاخره دیشب مردم و حتی تو تب هم نکردی…
آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ، دوستت دارم شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دل! زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع
غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع! سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
من به پایان دگر نیند یشم که همین دوست داشتن زیباست
من آنجا به انتظارت هستم
با استناد به قانون جرایم رابطه ای ، شما طبق مصادیق مجرمانه به علت دلبری و ایجاد دلتنگی محکوم به حبس ابد در قلب اینجانب میباشید ، دوران محکومیت شما از هم اکنون آغاز میگردد
چقداین روزاسخت میگذره.چقددلم هواتوکرده عشقم کجایی ازت خبری نیست دیگه کارم به جنون داره کشیده میشه تو که انقدبدنبودی برای یه بارم شده بیاببینمت دلم برای چشات تنگ شده خوش بحال اونایی که دوروبرتن .من مستحق این همه رنج وعذاب نیستم برگرد....
لطفا هنگام نظر گذاشتن از ته دل نظر بزارین ...
ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….
.
.
.
تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!
.
.
.
آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!
.
.
.
هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند
.
.
.
پلکهای مرطوب مرا باور کن
این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون می ریزند . . .
.
سایر جملات قشنگ احساسی در ادامه مطلب
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم خیلی !
.
.
.
شاید تو…
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم!
شاید تو ….
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم!
.
.
.
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
.
.
.
ســــر زده بیــــــا …
کمــــــﮯ آشفتــــگی بــــد نـیست …
آن وقــــــت …
تکــــــاندن ِ شانــــــه هاﮮ ِ پُـر غُـبــــــار
و مُرتب کردن ِ موهــــــاﮮ ِ پریـشــــــانت ،
بهانـــــــﮧ اﮮ مـﮯشود براﮮ ِ زندگـــــــﮯ . . .
.
سایر جملات بسیار زیبا در ادامه مطلب
هدفم بود که هرگز نشوم عاشق کس / چون که رخسار تو دیدم ، هدفم سخت شکست
.
.
.
میشه پروانه بود و به هر گلی نشست اما بهتره مثل تو مهربون بود و به هر دلی نشست
.
.
.
بی هیچ دلیلی “بیادت هستم” تا نقض کنم قانونی را که علت می طلبد
.
.
.
گرچه آلوده ی دنیای فریبم اما سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم ، دل من عاطفه را می فهمد ، با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم
.
.
.
توی آسمون همیشه از یه ارتفاعی به بعد دیگه هیچ ابری وجود نداره ، پس هر وقت آسمون دلت ابری بود با دنیا نجنگ ، فقط اوج بگیر
.
.
.
هیچ دلی بی بهانه نمیتپد ، نمیدانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر !
.
.
.
قلب من جایگاه رفیقی است که شقایق ها حسرت آن را می خورند
.
.
.
بهترین ها همیشه میمانند ، شاید جلوی دیدگان نباشند اما در دل ماندگارند
.
.
.
عجب جوش و خروشی بود عشقت / خراب باده نوشی بود عشقت / بهشتم را به سیبی داد بر باد / عجب آدم فروشی بود عشقت
.
.
.
نکند یوسف عمرم رود از مصر خیالت / باز آواره ی تنهایی چاهم بکنی
.
.
.
گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو هرچه هست را فراموش می کنم …
.
.
.
من ندانم که کی ام
من فقط می دانم
که تویی،
شاه بیت غزل زندگی ام
.
.
.
میدونی الان دارم چی میخورم ؟
*
*
*
*
حسرت یه لحظه دیدنتو..!
.
.
.
میدونی وقتی بهت پیام نمیدم یعنی چی ؟ یعنی پیامی در حد مرامت ندارم !
.
.
.
اگر آرامش قلب دوست در این است که بداند که دوستش بیاد اوست، بدان که بیادت هستم…
.
.
.
علم بهتر است یا ثروت؟ باور کن هیچکدام! فقط ذره اى معرفت!
.
.
.
فریاد زدم بدونی بیزارم از جدایی،دلم برات تنگ شده ،عزیز دل کجایی!
.
.
.
بندبند دل بنده به بندبند دلت بنده ، دلبند دل بنده دل بنده برات تنگه!
.
.
.
نگاهت کافیست تادرهواى آمدنت بمیرم،توهمیشه دعوتى،رأس ساعت دلتنگى…
.
.
.
۱؟
۲؟
۳؟
۴؟
۵؟
۶؟
۷؟
۸؟
۹؟
۱۰؟
۱۰۰؟
۱۰۰۰؟
۱۰۰۰۰۰؟
۱۰۰۰۰۰۰۰۰؟
۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰؟
۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰؟
۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰؟
تا کجا میخوای بشماری!
بیشتر از اینا میخوامت.
.
.
.
گل روتو گل نداره، پیش تو گل مثل خاره…
همه دنیا به چشمم، با همین یه گل بهاره
.
.
.
درفلسفه ی وفا چنین آمده است: \”دل وقف شکستن است..بیهوده نرنج!!!!\”
.
.
.
اگر نهایت دوست داشتن در یک قطره باران است، من دریا را تقدیمت میکنم
.
.
.
آموخته ام: کسی که یادم نکرد من یادش کنم شاید او تنهاتر از من باشد
.
.
.
به بند دلت میاویز
رخت خاطره ام را
گرد باد های فراموشی حرمت نمی شناسند..
.
.
.
اینجا زمین است ، زمین گرد است !
تویی که مرا دور زدی! … فردا که به خودم برسی، حال و روزت دیدنیست….
.
.
.
همیشه حرارت لازم نیست…گاهی از سردی یک نگاه… میتوان آتش گرفت .
.
.
.
حـالا کـه میـخـواهـی بـروی …. لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار …. دلـم را فـرستــاده امـ
دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !
.
.
.
چندیست در نبودنت به ساعت شنی می نگرم…
.
یک صحرا گذشته است…
.
.
.
می سپارمت به خدا ….
خدایی که هیچ وقت تو را به من نسپرد !
…
.:جدید ترین جملات عاشقانه.:
شیرین ترین عشق دنیا
فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است
چشمانم غرق در اشکهایم شده
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو
تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است
را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا
نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم
گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا
نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را
گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت
، خیال مرا پریشان کرده
تعداد صفحات : 2